بنده بعنوان یک ایرانی شانس آوردهام که صاحبخانهم و همین صاحبخانگی باعث شده است بخش عظیمی از مخارج عمده ایرانیان یعنی مخارج اجارهنشینی را درک نکنم. با این حال سایر سختیهای زندگی را میفهمم. میفهمم حداقل حقوق 1.5 میلیون تومانی یعنی چقدر؟ میفهمم زندگی در زیر خط فقر چیست چون مدتهاست که در حوالی همانجا زندگی میکنم! تازه شانس آوردهم اجاره مسکن نمیدهم! میفهمم یک باک بنزین 150 هزار تومانی یعنی چه؟ و میفهمم 60 لیتر بنزین چقدر است؟ و میفهمم فرق ماشین هیبریدی که 3-4 میسوزاند با آشغالهای داخلی چیست و خیلی چیزهای دیگر را میفهمم. میفهمم در این شرایط یک بیماری ساده چه صدمهای بر درآمد فرد میزند و اگر کمی این بیماری سختتر باشد، «مرگ» چقدر گزینه دلپذیرتری است. این فهمیدن چیزی فارغ از «دانستن» است. اینها برای بنده چند عدد ساده نیستند، این اعداد به ظاهر ساده برای امثال ما، ترجیح دادن «مرگ» بر «زندگی» هستند.
ادامه مطلب
درباره این سایت